خنده ام میگیرد...وقتی با من از آزادی حرف میزنی...مرا رها کرده ای،نه به حال خودم -چون میدانی به خودم اعتباری نیست- مرا رها کرده ای به حال هیچ...به هیچ واگذاشته ای مرا...اسمش را هم گذاشته ای رهایی...من درد میکشم از این رهایی نفرت انگیز...و تو به خیال خودت آزاد اندیشی...

خنده ام میگیرد...هربار میگفتم قلبم از شیشه است...تو در این فکر بودی که حکم شیشه اعدام است!

من از زندگی خنده ام میگیرد...از آن خنده های عصبی...که تو را به یاد قرصهایم می اندازد...

من خنده ام میگیرد...از بودنت...از اینکه تنهایی را ناب ناب در کنارت تجربه میکنم...

خنده ام میگیرد وقتی هوا سرده سرد میشود...و من هیچ سرمایی را احساس نمیکنم...از بس که یخ بسته اند احساسات مظلومم...

و...میدانی چه زمانی بیشتر از همه خنده ام میگیرد؟!...وقتی برایم از مرهم سخن میگویی...آن هم حالا که زخم هایم عفونی شده اند...و کارشان به قطع اعضا هم رسیده...!


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : پنج شنبه 31 مرداد 1392 | 16:56 | نویسنده : negin |

نظاره گر آخرین سکانس فیلم باتو بودنم هستم...حضور رنگینت را از حضورم میگیری...و همه چیز جز ردپای تو تار میشود...دنیا رنگ میبازد...دنیای سیاه و سفیدم هرلحظه طوسی تر میشود...هوا تاریکتر میشود...اطراف کدرتر میشود...

فراموش کرده ام...خودم را...حرفهایم را...دلخوری ها و دردهایم را...به یاد نمی آورم...کجا هستم...ساعت چند است...بی مکث قدم میزنم...در کوچه پس کوچه های نمور و تاریک این شهر بزرگ...شهر بزرگی که حالا درونش تنگی نفس ریه هایم را می آزارد...قدم میزنم...بی هدف...انگار دیگر خسته هم نمیشوم...

تنها چیزی که به وضوح به خاطر می آورم...رفتنت است...همه چیز روشن و ساده است...رفته ای...نیستی...دستانت را ندارم...دیگر صدایت را نخواهم شنید...به همین سادگی...تنها مانده ام...

اما انگار پذیرفتنش پیچیده تر از این حرفهاست...انگار ادامه دادن درکنار نبودنت...سخت تر از این حرفهاست...

گویی هرگز نبوده ای...اما درد نبودنت همیشه دامنگیرم بوده است...

به همین سادگی...رویاهایم نابود شده...با همین بی رحمی...نیستی...


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : چهار شنبه 30 مرداد 1392 | 19:34 | نویسنده : negin |

من...بله خود من...من همان کسی هستم که همیشه امیدوار است...احساس های خوب زندگی...همه وهمه با تمامیت خود...از آن تو باشند...

من...همان کسی هستم...که حاضر است...احساس های خوب را از خود برباید...تا بتواند آن ها را با تو تقسیم کند...

من...همان کسی هستم...که برای داشتن تو با همه می جنگد...حتی با خودش...حتی با خودت...

من...همان انسانی هستم...که برای غرق شدن در انسانیت تو...غرق شدن در غم ها را هم به جان می خرد...

من...همان کسی هستم...که آرزو می کند:کاش میتوانست ذره ای از آرامشی را که تو به او هدیه میکنی...به خودت هدیه کند...

و من...همانم که...بعد از خدا...به حضور تو مومن ترین است...

و تو...دقیقا همان کسی هستی که...لیاقت همه ی اینها را بلکه بیش از اینها را دارد...


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : چهار شنبه 30 مرداد 1392 | 13:6 | نویسنده : negin |

آدم برفی نشست و کم کم وا رفت

در بین تَرک های خیابان جا رفت

پرسید کسی چرا چنین آب شدی ؟

نالید که:  از  . . . از تو چه پنهان  . . . تا رفت  . . .


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : سه شنبه 29 مرداد 1392 | 16:20 | نویسنده : negin |

I'll find you again in my beautiful world…...oh my pretty moon

Don't be afraid…don't be disappointed dear…I'll com soon and make you surender in my life…I know that you need it

We will safe forever…the god is our security forever…

It will be our direction in life…to be together…I promise I'll be so much better with your hands in my hands…


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 22:5 | نویسنده : negin |

I surrender

من تسلیم ام

There’s so much life I’ve left to live

زندگی همیشه وجود دارد من باقی مانده ام برای زندگی

And this fire’s burning still

واین آتش هنوزسوزان است

When I watch you look at me

وقتی من تورو زمانی که به من نگاه می کنی تماشا می کنم

I think I could find the will

فکرکنم من می تونم پیدا بشم

To stand for every dream

تا بمونم برای هررویایی

And forsake the solid ground

وپشت سربذارم زمین جامد رو

And give up this fear within

ودست بردارم ازاین ترسی که درونم هست

Of what would happen if they ever knew

ازچیزی که اتفاق خواهدافتاد اگه اونها همیشه بدونن که

I’m in love with you

من عاشق توهستم

’cause I’d surrender everything

چون من برهرچیزی تسلیم شدم

To feel the chance to live again

تا حس کنم شانس دوباره زندگی کردن رو

I reach to you

من به تورسیدم

I know you can feel it to

من می دونم تومی تونی اینو حس کنی که

We’d make it through

ما اینو ساختیم از طریق

A thousand dreams I still believe

هزاران رویایی که من هنوزاونا روباوردارم

I’d make you give them all to me

من می خوام توهمه ی اونا روبه من بدی

I’d hold you in my arms and never let go

من توروتوی بازوهام نگه داشتم وهیچوقت نمی ذارم بری

I surrender

من تسلیم شدم

I know I can’t survive

من می دونم که نمی تونم زنده بمونم

Another night away from you

یه شب دیگه دورازتو

You’re the reason I go on

تو دلیل رفتن من هستی

And now I need to live the truth

والان من نیازدارم تا واقعازندگی کنم 

Right now, there’s no better time

همین حالا ،هیچ زمان بهتری وجود نخواهد داشت

From this fear I will break free

من ازاین ترس آزادخواهم بود

And I’ll live again with love

ومن دوباره باعشق زندگی خواهم کرد

And no the they can’t take that away from me

وآنها نمی تونن اونوازمن دورکنن

And they will see…

واونها خواهند دید

’cause I’d surrender everything

چون من برهرچیزی تسلیم شدم

To feel the chance to live again

تا حس کنم شانس دوباره زندگی کردن رو

I reach to you

من به تو رسیدم

I know you can feel it too

من می دونم تومی تونی اینو حس کنی که

We’d make it through

ما اینو ساختیم از طریق

A thousand dreams I still believe

هزاران رویایی که من هنوزاونا روباوردارم

I’d make you give them all to me

من می خوام توهمه ی اونا روبه من بدی

I’d hold you in my arms and never let go

من توروتوی بازوهام نگه داشتم وهیچوقت نمی ذارم بری

I surrender

من تسلیم شدم

Every night’s getting longer

هرشب طولانی ترمیشه

And this fire is getting stronger, babe

واین آتش قوی ترمیشه ، عزیزم

I’ll swallow my pride and I’ll be alive

من غرورم رافروبردم وزنده خواهم ماند

Did you hear my call

آیا صدای منو میشنوی؟

I surrender all

من همه روتسلیم کردم

 cause I’d surrender everything

چون من برهرچیزی تسلیم شدم

To feel the chance to live again

تا حس کنم شانس دوباره زندگی کردن رو

I reach to you

من به تو رسیدم

I know you can feel it too

من می دونم تومی تونی اینو حس کنی که

We’d make it through

ما اینو ساختیم از طریق

A thousand dreams I still believe

هزاران رویایی که من هنوزاونا روباوردارم

I’d make you give them all to me

من می خوام توهمه ی اونا روبه من بدی

I’d hold you in my arms and never let go

من توروتوی بازوهام نگه داشتم وهیچوقت نمی ذارم بری

I surrender

من تسلیم شدم

Right here, right now

همین جا،همین الان

I give my life to live again

من زندگی مو میدم تا دوباره زندگی کنم

I’ll break free, take me

من آزادخواهم شد،منو بگیر

My everything I surrender all to you

همه چیزمن، من همه چیزو به توتسلیم می کنم

Right here, right now

همین جا،همین الان

I give my life to live again

من زندگی مو میدم تا دوباره زندگی کنم

I break free, take me

من آزادخواهم شد،منو بگیر

My everything I surrender all to you

همه چیزمن، من همه چیزو به توتسلیم می کنم

 


موضوعات مرتبط: متن آهنگهای خارجی ، ،

تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392 | 19:51 | نویسنده : negin |


موضوعات مرتبط: عکس ، ،

تاريخ : جمعه 25 مرداد 1392 | 16:25 | نویسنده : negin |

درد دارد…
وقتی با نسیمی برود…
کسی که به خاطرش به طوفان زده ای…

 

 
 
 
روزهاے برفــے طولانــے ترنـב ،

                     برای ڪـودڪـے ڪـﮧ از سوراخ ڪـفشش...به زمستاטּ می نگرב !

 
 
 
دیروز کودکی در امتداد کوچه های پر از بی کسی این شهر شلوغ ، دست تمنایی به سویم دراز کرد ، خالی تر از تمامی آرزوهای کودکانه ...
دنیا عوض شده ، کودکان به دنبال نانند و ما ؟!؟!؟!؟ ما بدنبال............

 


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : جمعه 25 مرداد 1392 | 16:4 | نویسنده : negin |

من....................................................

حوصلم........................................................

سر....................................................................

رفته...........................................................................! تابستونم خداییش یه سری چیزای اعصاب خوردکن داره...مثل بیکاری و بیهودگی! کم کم دارم ایمان میارم به این که تکلیفم باخودم اصلا معلوم نیست!

اصلا حرف حساب من چیه...؟!؟!...مرددبی تقصیرفریاد


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392 | 16:32 | نویسنده : negin |

از مغرور ومحکم بودن خسته ام...

دلم نیمکتی میخواهد...که بیخیال همه چیز...در کنار تو بر آن تکیه زنم...

سر بر شانه هایت گذارم...و تمام خستگی ها و دلتنگی هایم را ببارم...

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392 | 16:1 | نویسنده : negin |

تو را دوست‌تر می‌دارم‌ از سرزمین‌ِ خویش‌ !

سرزمینی‌ که‌ خلاصه‌ی‌ بَند است‌

و پیراهن‌ حبسیان‌ را

به‌ عریانی‌ِ جان‌ِ من‌ بخشیده‌

هم‌ از روز نخست‌ِ میلادِ دیده‌گان‌ِ گریانم‌ !

 

دوست‌ترت‌ می‌دارم‌ از خورشید

که‌ دیری‌ست‌ سرزدن‌ در این‌ دامنه‌ را ـ به‌ حیله‌ ـ لاف‌ می‌زند !

دوست‌ترت‌ می‌دارم‌ از ماه

که‌ جراحت‌ِ پنجه‌ی‌ هزار پلنگ عاشق‌ را بر چهره‌ دارد !

 

دوست‌ترت‌ می‌دارم‌ از پرندگان

که‌ لال‌ می‌گذرند !

از آبشار

که‌ ذبح‌ هزار عقابِ سرچشمه‌ را خبر می‌دهد

با کف‌ْخون‌ِ سرخ‌ موج‌هایش !

از درختان‌

که‌ دسته‌ی‌ جانی‌ِ تیغ‌ِ تبر می‌شوند

و برادران‌ هم‌ریشه‌ را درو می‌کنند !

 

دوست‌ترت‌ می‌دارم‌ از تمام‌ِ انسان‌ها

که‌ عصمت‌ نام‌ خود را برفروخته‌اند

به‌ یکی‌ بوسه‌ بر دست بی‌ترحم‌ِ سلاخ‌!

 

تو را دوست‌تر می‌دارم‌ از رؤیاهای‌ خویش‌

چرا که‌ تو به‌ بار نشستن‌ِ تمام‌ رؤیاهایی‌ !

برآوردِ تمام‌ آرزوها !

مرا از رفاقتی‌ بی‌مرز سرشار می‌کنی‌

تا دوست‌ بدارم‌ جهان‌ پیرامون‌ خود را ،

آبشارُ خورشیدُ درختان‌ را ،

پرندگان‌ُ ماه‌ُ سرزمینم‌ را ،

و تو را !


موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،

تاريخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392 | 15:52 | نویسنده : negin |

نه اینکه بی تو نخندم
نه،
اما به خدا تمام این خنده های خام بی خیال
به یک تبسم کوتاه دیدار چهارشنبه ها نمی ارزند
به تبسم ساعت نه صبح
یا دقیق‌تر بگویم
نه و بیست دقیقه ی صبح
حالا اگر بانگ بیست و بهانه ی ساعت در ازدحام واژه و وزن موازی ترانه نمی گنجد
گناهش به گردن تو
که من و این دل درمانده را
چشم در راه طنین تبسم می گذاشتی
حالا هنوز
نه صبح چهارشنبه ها که می شود
کنار خیال خالی اتاقک تلفن می ایستم
دل به دامنه ی رویا می دهم
و تو را می بینم
که با لباسی به رنگ بنفشه های بنفش
به سمت پسکوچه های پرسه و پروانه می روی
نه اینکه بی تو نخندم
نه،
اما به نیامدن همیشه ی نگاهت قسم
تمام خطوط این خنده های خواب آلود
با رگبار گریه های شبانه
از رخساره ی خسته و خیسم
پاک می شوند...

 


موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،

تاريخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392 | 15:50 | نویسنده : negin |

غیبتت حضور هراس است
بی تو ... یکی کودک می شوم
گم شده در کوچه های هیولایی جهان!
کودکی که  از کودکی
تنها طعم گنگ شیر مادر با اوست
افتان می گذرم از میان آدمیانی
که به فرمان عورت خویش پوزار می کشند
به سان سیل آبی که شنا را به آرزویی محال بدل می کند
و من ..غرق می شوم،
غرق می شوم ...


حضورت ، غیبت هراس است
باز می گردی و تمام سیل آب های جهان تبخیر می شوند!
با دستانی سرشار از زیتون و عسل
و چشمانی که قهوه زاری بی مرز را تداعی می کنند!
چون کبوتر خیسی،
در چال های کنج لبانت بیتوته می کنم
و آن کودک
عطر آغوش مادر را باز می یابد...


موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،

تاريخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392 | 15:48 | نویسنده : negin |

همیشه

 به انتهای گریه که می رسم

صدای سادۀ فروغ، از نهایت شب را می شنوم

صدای غروب غزال ها را

صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن!

آرام تر که شدم،

شعری از دفاتر دریا می خوانم

و به انعکاس صدایم

در آیینۀ اتاق

خیره می شوم

در برودت این همه حیرت

کجا مانده ای آخر؟؟؟


موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،

تاريخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392 | 15:43 | نویسنده : negin |

مثل قایق خسته تو دریا
مثل دیدن تو تویه رویا
مثل تیک تیک خسته ساعت
مثل قصه تلخ صداقت

مثل شمع مثل گل توی گلدون
مثل تصویر ماه توی بارون
مثل گریه تلخ دیوونه
دیگه چیزی ازم نمی مونه


مثل لحظه بارون و پائیز
مثل چشمای خسته ی لبریز
مثل اشکای ریخته رو گونه دیگه چیزی ازم نمی مونه
مثل بارون و ابر بهاره
مثل لحظه خواب ستاره تو رو دوست دارم


مثل خاطره های پریده

دو نگاه به هم نرسیده
مثل شاعر و عشق و رفاقت
مثل حس غریب نجابت

مثل پرسه و گریه و خوندن همه خاطره هاتو سوزوندن
مثل اشکای خواب شبونه دیگه چیزی ازم نمی مونه
تو رو دوستت دارم
لبالب تو رو دوستت دارم


موضوعات مرتبط: متن آهنگ های ایرانی ، ،

تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392 | 21:2 | نویسنده : negin |

شاید اگر میدانستی روزگار چگونه به کامم می شود وقتی دستهایم را در ژرفای دستهایت غرق میکنی...به دستهای درهم گره خورده امان قفلی می بستی...و کلیدش را در مثلث برمودای دریای آرام می انداختی...

شاید اگرمیدانستی وقتی به من نگاه میکنی...چگونه آرامش به حضورم یورش میبرد...نگاه مهربانت را تا ابد به نگاه تشنه ام میدوختی...

یا مثلا...شاید اگر میدانستی وقتی پا به پای من میشوی...و با من در خیابان های خلوت صبحگاه و شامگاه قدم میزنی...چگونه همه ی زیبایی جهان در قدم هایمان خلاصه میشود...حتی با من در تمام پله های آسمان هفتم هم همقدم میشدی...

اولین دیدار هایمان...ناگفته از من چیزی طلب میکردی...که بهانه ی همراه شدنت با من باشد...و من فقط از تو جرئت میخواستم...جرئت دل به دریا زدن...و همراه شدن با رویای من...و تو جرئت کردی و تمام سدهای عظیم این دلبستگی را نادیده گرفتی...

شاید دنیای حسود نمیداند...هربار که مارا از هم دور میکند...گویی هزاران بار مارا به یکدیگر نزدیک تر و نیازمندتر میکند...بگذار به لج بازی های بی فایده اش ادامه دهد...

من که تو را بسیار وسیع تر از کوچکی های دنیا میخواهم...

 

 


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392 | 19:50 | نویسنده : negin |

دلشوره میگیرم ... هر وقت بارونه...
با گریه می خوابم ... هر جا زمستونه ...
تا حال موهاشو ... از باد می پرسم...
حس میکنم باد هم ... دیوونه ی اونه ...

موهاش دریا بود ... دنیامو زیبا کرد...
فهمید دیوونم ... موهاشو کوتاه کرد...
موهاش دریا بود ... دنیامو زیبا کرد...
فهمید دیوونم ...موهاشو کوتاه کرد...

از بس شکستم داد ... شکل شکستن بود...
آغوش اون تنها ... سرمایه ی من بود ...
اومد ولی ای کاش ... ساکش رو وا میکرد...
از وقتی که اومد ... درگیره رفتن بود ...

موهاش دریا بود ... دنیامو زیبا کرد...
فهمید دیوونم ... موهاشو کوتاه کرد...
موهاش دریا بود ... دنیامو زیبا کرد...                                          فهمید دیوونم ... موهاشو کوتاه کرد...


موضوعات مرتبط: متن آهنگ های ایرانی ، ،

تاريخ : پنج شنبه 17 مرداد 1392 | 18:0 | نویسنده : negin |

بی همگان به سر شود . بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم . جای دگر نمیشود
بی تو برای شاعری . واژه خبر نمیشود
بغض دوباره دیدنت . از تو به در نمیشود
فکر رسیدن به تو . فکر رسیدن به من
از تو به خود رسیده ام . این که سفر نمیشود
بی همگان به سر شود . بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم . جای دگر نمیشود
دلم اگر به دست تو . به نیزه ای نشان شود
برای زخم نیزه ات . سینه سپر نمیشود
صبوری و تحملم . همیشه پشت شیشه ها
پنجره جز به بغض تو . ابری و تر نمیشود
بی همگان به سر شود . بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم . جای دگر نمیشود
صبور خوب خانگی . شریک زجه های من
خنده خسته بودنم . زنگ خطر نمیشود
حادثه یکی شدن . حادثه ای تازه نبود
مرد تو جز تو از کسی زیر و زبر نمیشود
به فکر سر سپردنم . به اعتماد شانه ات
گریه بخشایش من که بی ثمر نمیشود
همیشگی ترین من . لاله نازنین من
بیا که جز به رنگ تو دگر سحر نمیشود

بی همگان به سر شود . بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم . جای دگر نمیشود
بی همگان به سر شود . بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم . جای دگر نمیشود


موضوعات مرتبط: شعر ، ،

تاريخ : پنج شنبه 17 مرداد 1392 | 17:47 | نویسنده : negin |

همیشه با خودم میگفتم...طاقت ندارم تو چشمای مهربون و همیشه متعجبت این اشکهای مملو از درد رو ببینم...طاقت ندارم اینهمه دلتنگ ببینمت...طاقت ندارم ببینم دستت میلرزه...و دچار احساس تلخ تنهایی شدی...

و...اصلا طاقت ندارم...بیشتر از دوسه روز ازت دور باشم...

اما...زندگی به شکل بی رحمانه ای تحمل و طاقت و صبر آدمو هر روز بالاتر میبره...!!!


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 13:59 | نویسنده : negin |

"من تو را در تو جست وجو کردم...نه در آن خوابهای رویایی...در دو دست تو سخت کاویدم...پرشدم...پرشدم ز زیبایی..."

 

"خوشا دردی که درمانش تو باشی...خوشا راهی که پایانش تو باشی..."

 

"تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد...دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی..."

 

"همه غمهای جهان هیچ اثر می نکند...در من از بس که به دیدار عزیزت شادم..."

و...

"تو وقتی هستی اما دوری از من...نه میشه زنده باشم...نه بمیرم..."

 

 


موضوعات مرتبط: خاطراتی که هرگز از خاطر نمی روند... ، ،

تاريخ : دو شنبه 14 مرداد 1392 | 1:44 | نویسنده : negin |


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392 | 16:12 | نویسنده : negin |

 

 

f47588f00c.jpg


موضوعات مرتبط: عکس ، ،

تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392 | 15:49 | نویسنده : negin |

یعنی میشه یه روزی دور از همه ی دلتنگی ها و تنهایی ها و غم هامون باهم تو یه جا مثه اینجا قدم بزنیم؟!...یعنی میشه این هجوم اتفاق و تنهایی تموم بشه؟...میشه این روزهای تلخ تموم بشه؟...میشه دستهای مهربونت رو دور از اینهمه ترس بگیرم...؟...آه...


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392 | 1:43 | نویسنده : negin |


موضوعات مرتبط: عکس ، ،

تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392 | 1:40 | نویسنده : negin |

گاه گاه...لبخند بزن و بگذر...مرا ببخش...خود را ببخش...عیبی ندارد...خسته که شدی از من هم بگذر...خسته که شوم خواهم گذشت...از تاریکی فرارنکن...به شب پناه بیاور...از قفس تنهایی خود خواسته ات رها شو...اسیر خودخواسته ی رویای من باش...

باش...اما بایدی در کارنیست...برو...دلی نمی شکند...تنها اتفاقی که می افتد این است که:یک نفرتنها شبیه خودت تنها میشود...

خورشید نور بخش زندگی من نباش...همنشین تاریکی هایم شو...انعکاس هم میشویم...برای هم بلندترین قله برای فتح می شویم...صدای فریادت زیر آب را...بارها شنیدم...بازهم خواهم شنید...و تو میدانی...

آرامش زمستان رابودی...بی قراری بهار را بودی...حتی در این میان باهم روی برگهای خشک و شکننده ی پاییز قدم زدیم...بیهودگی های تابستانه راهم بمان...آن گاه اگر خسته شدی...خود راببخش...لبخند بزن...وبگذر...خاطرات راببر...و دیگر پشت سرت راهم نگاه نکن...

ما یاد گرفته ایم که همچون دقایق...بی اعتنا باشیم...پس دیگر نگران چیزی نباش...حتی من...

 


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392 | 20:50 | نویسنده : negin |


موضوعات مرتبط: عکس ، ،

تاريخ : چهار شنبه 9 مرداد 1392 | 21:4 | نویسنده : negin |


موضوعات مرتبط: عکس هنرمندان ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:35 | نویسنده : negin |

یه ساله رفتی و اسمت هنوز مونده تو این گوشی...
هنوزم قهوه‌تو مثل قدیما تلخ می‌نوشی؟

هنوز شب‌ها توی تختت کتابِ شعر می‌خونی؟
کناره پنجره شادی با یه سیگار پنهونی؟

هنوزم وقتی می‌خندی رو گونه‌ت چال می‌افته؟
هنوزم چشم به راهِ یه سواره زیبای خفته؟

هنوزم عینهو فیلما، یه عشق آتشین می‌خوای؟
هنوزم روحِ هـامـونو، تو جسم جیمزدین می‌خوای؟

می‌دونم وقتی که بارون
تو شب می‌باره بیداری!
بازم قمیشی گوش می‌دی،
هنوز بارونو دوست داری!

یه ساله رفتی و عطرت هنوز مونده‌ توی شالم
بازم ردت رو می‌گیرن همه تو فنجون فالم

تو وقتی شعر می‌خونی منو یادت میاد اصلن؟
تو یادت موندن اون روزا که دیگه برنمی‌گردن؟

همون روزا که از فیلم و شراب و شعر پر بودن
یه کاناپه، دو تا گیلاس، تو و دیوونه‌گیِ من...

بدون حالا بدون ‌تو یکی دلتنگه این گوشه،
هنوزم قهوه‌شو تنها به عشقت تلخ می‌نوشه

می‌دونم وقتی که بارون
تو شب می‌باره بیداری!
بازم قمیشی گوش می‌دی،
هنوز بارونو دوست داری!


موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 16:2 | نویسنده : negin |

وقتی پیشتم هر ساعتش مثل ثانیه ها سریع و بی تفاوت می گذره...مثل برق و باد...

اما همین چند روزی که نیستی...مثل یه سال گذشته برام...مثل سالی که توش درحال نوشتن مشق های تنبیهم بودم...حالا ببین چقد سخته...!


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : یک شنبه 6 مرداد 1392 | 23:50 | نویسنده : negin |

دوباره مثل اون روزای قدیم که باهم تو بارون قدم می زدیم...از احساس همدیگه حظ می کنیم...زمین و زمانو عوض می کنیم...


موضوعات مرتبط: عکس ، ،

تاريخ : یک شنبه 6 مرداد 1392 | 3:9 | نویسنده : negin |

بی تو...واقعا سخته...و باز من به وبلاگم پناه آوردم...هه...


موضوعات مرتبط: عکس ، ،

تاريخ : شنبه 5 مرداد 1392 | 20:20 | نویسنده : negin |

بله...من واقعا دلم میخواهد بخوابم...آن هم بعد از روزی سراسر دلتنگی،اضطراب،بی تابی و حتی جنگ برای تو...نگو که امشب هم تصویر رویایی چشمانت نخواهد گذاشت تا صبح چشم برهم گذارم...

گرچه...هرچیزی از طرف تو...از خداخواسته ام است...حتی شب های متوالی بی خوابی!!!


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : شنبه 5 مرداد 1392 | 14:19 | نویسنده : negin |

گاهی آسمان خراشها...به جای آسمان،قلب مرا خراش می دهند...

مخصوصا وقتی یکی از آنها جلوی تنها پنجره ی اتاقم سبز می شوند!!!


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : جمعه 4 مرداد 1392 | 17:17 | نویسنده : negin |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.