می گویند:
عشق خدا
به همه یکسانَ ستــ
ولی من می گویم:
مرا بیشتر از همه
دوستــ دارد
وگرنهـ
بهـ همهـ
یکی مثل تو می داد .
موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،
من وقتی تصمیم گرفتم به وبلاگم سر بزنم و نظرامو چک کنم:...
من وقتی در حال ورود به مدیریت وبلاگم بودم:...
من در لحظه ی اولی که دیدم حتی یک نظر هم ندارم:...
من بعد از گذشت چند لحظه:...
من بعد از خروج از اینترنت:.....................! آخه چرا؟!!واقعا همین دیگه؟!!!...
موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،
سلام دوستان...من یه وبلاگ جدید ساختم...اگه دوست داشتین ازش بازدید کنین!
اینم آدرسش:www.snow.rain.loxblog.com
موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،
بودن
یا نبودن ...
بحث در این نیست
وسوسه این است .
شراب ِ زهر آلوده به جام و
شمشیر ِ به زهر آب دید
در کف ِ دشمن .
همه چیزی
از پیش
روشن است و حساب شده
و پرده
در لحظه ی معلوم
فرو خواهد افتاد ....
موضوعات مرتبط: اشعار استاد احمد شاملو ، ،
...................ب..................
...................آ...................
..................ر..................
...................و.................
..................ن..................
......................................میخوام!!!.......................................چرا انقد آسمون صافه آخه؟!؟!؟...
موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،
آقا! اجازه هست؟
دیگه کلافه ایم از درس و مدرسه!
این دیکته کافیه، این مشقِ شب بسه!
صد ترکه رو کفِ دستای ما شکست،
حالا برای خشم - آقا! - اجازه هست؟
آقا! اجازه هست از جا بُلن بشیم؟
رو به شما بگیم تو فکرِ شورشیم؟
آقا! اجازه هست رو تخته ی کلاس،
خورشید رُ حک کنیم بی وحشت و هراس...؟!
موضوعِ تازه ی انشا ی بچه ها:
تنبیه رُ خط بزن از روزگارِ ما!
ما ذله ایم از این مشقای لعنتی!
از جبرِ وحشت و تاریخِ نکبتی!
جمعِ گرسنه گی, تفریقِ نا به جا،
تقسیمِ نادرست, مضروبِ ترکه ها...
از ترکه دستِ ما عمری به خون نشست...
حالا برای خشم - آقا !- اجازه هست؟
آقا! اجازه هست که شیشه بشکنیم؟
این ترکه ی بَدو از ریشه بشکنیم؟
موضوعِ تازه ی انشا ی بچه ها:
تنبیه رُ خط بزن از روزگارِ ما
موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،
سرد تر از زمستان های قطب جنوب...دلگیرتر از مردم...خسته تر از پایتخت ها...و دلتنگ تر از وطنم...
چشم هایم را بسته ام روی تمام فرشته های عالم...تنها انسانیت تو را می طلبم...تویی که طبع شعر به قتل رسیده ام را زنده کرده ای...
تویی که مانند باد،غبار را از چهره هستیم می زدایی...و در اوج هر بحرانی دستانم را چنان گرفته ای که خود را ابراهیمی می بینم که در وسط کوه آتش فقط گلستان می بیند...
آری...آمدنت آنقدر خوب و دلربا بوده...که به فاجعه ی رفتنت هم می ارزد...
من به هرچه باتو...و از تو دارم راضیم...
زمین قلب من هر روز بارها و بارها ترک برمی دارد...اما اطمینان دارم تا زمانی که باران حضور تو بر زمین ترک برداشته ی قلبم ببارد...آباده آبادم...سبزه سبز...
نه تو حلال مشکلاتم نیستی...تو مسکن دردهایم هستی...ناچیز میکنی بزرگترین بلاها را...
روزی که فهمیدی آدم برفی تنهایی هستم...دستهایت را بسیار سرد نکاه داشتی تا از آب شدن نهراسم...و وقتی فهمیدی برف های گلی و آلوده وجودم را می آزارد...با برف های سفیدوتمیز ترمیمم کردی...
بگذار دنیا تمام تلاشش را برای شکستنم بکند...وقتی تو اینجایی تلاشش بیهوده خواهد بود...
حیف از تمام روزهای قبل از تو...اما اکنون که تو را دارم خیالم آسوده است...و آرام...
موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،
ادامه بده...به لبخند به نگاه به جشن...از همان حرفهای ساده بزن مثلا بگو...چه روز بدی،چه غذای بی نمکی و هوا چه گرفتس...
ادامه بده...به معجزه به حضور به عطر....از همان کارهای ساده بکن مثلا بیا...دکمه ی پیرهنم را بدوز،روزنامه بخوان یا بزن زیر آواز بی حوصله گیت...
اما فقط ادامه بده...این روزهای هولناک را...بی نمک بدون دکمه...ابری...
نیستیو...اتفاق های تلخ ساده می افتند...نیستیو...ترس های کوچک بزرگ میشوند...
و مهم نیست چندشنبه است...و مهم نیست ساعت چند است...چه احمقانه زنده ام...چه وحشیانه نیستی...
چه احمقانه زنده ام...چه وحشیانه نیستی...چه عاشقانه بود عمرمان...چه زخم روزمره ای...
موضوعات مرتبط: متن آهنگ های ایرانی ، ،
موضوعات مرتبط: عکس هنرمندان ، ،
When your day is long
زمانیکه روزت دیر می گذره،
And the night the night is yours alone
وشب...شب فقط از آن توست
When you're sure you've had enough of this life
وقتی مطمئنی که به اندازه کافی از این زندگی آسیب دیدی...
Hang on
صبور باش
Don't let yourself go
به خودت اجازه ی تسلیم شدن نده...
'Cause everybody cries
چون همه دلیلی برای گریه دارند
And everybody hurts, sometimes
و همه گاهی اوقات آسیب می بینند
Sometimes everything is wrong
گاهی همه کارها بد پیش می ره
Now it's time to sing along
الان وقتشه که به خوندن ادامه بدی
When your day is night alone (Hold on, hold on)
وقتی روزت یک شب سرد وتنهاست(صبور باش،صبورباش)
If you feel like letting go (Hold on)
اگه حس میکنی دوست داری فقط بگذره(صبور باش)
If you think you've had too much of this life
To hang on
اگه فکر می کنی این زندگی سنگین تر وبیشتر از توانت بوده،صبور باش
'Cause everybody hurts
چون همه آسیب می بینند
Take comfort in your friends
به دوستات تکیه کن
Everybody hurts
همه آسیب می بینند
Don't throw your hand, oh no
دستانت رو تسلیم نکن...نه...
Don't throw your hand
دستانت رو تسلیم نکن
If you feel like you're alone
اگه حس می کنی تنهایی
No, no, no, you're not alone
نه...نه...نه...تو تنها نیستی
If you're on your own in this life
اگه به حال خودت وا گذاشته شدی
The days and nights are long
روزها و شب ها دیر می گذرند
When you think you've had too much of this life
To Hang on
وقتی فکر می کنی این زندگی سنگین تر وبیشتر از توانت بوده،صبور باش
Well, everybody hurts
خب همه آسیب می بینند
Sometimes, everybody cries
گاهی همه دلیلی برای گریه دارند
And everybody hurts, sometimes
و گاهی همه آسیب می بینند
But everybody hurts, sometimes
اما همه آسیب می بینند
So hold on
پس صبور باش
Hold on
صبور باش
Everybody hurt
همه اسیب می بیند
You're not alone
تو تنها نیستی
موضوعات مرتبط: متن آهنگهای خارجی ، ،
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
موضوعات مرتبط: اشعار استاد احمد شاملو ، ،
باید ترانه هامو توی بطری بندازم،
وقتی که موجا مقصدشون ساحلِ توئه!
چشماتو روی بطریای نامه بر نبند!
این آخرین امیدِ رابینسون کروزوئه!
بی تو اتاق من یه جزیره س میون آب،
متروک و سوت و کور، پر از گریه های من:
یه تک درخت نخل و یه آلونکِ حقیر،
با ساحلی که پر شده از ردپای من...
هر روز دوره می کنم همه ی این جزیره رو،
با خاطراتِ ناب و قشنگِ تو پا به پا
روز و شبای من خلاصه می شن تو شنیدنه
موسیقی مداوم موجا و صخره ها
دارم مدام نقشه می کشم اما چه فایده،
با چن تا تخته پاره نمی شه به تو رسید
صدبار اومدم به جنگِ خدایان موج ها،
صدبار این جزیره شکستای من رو دید
هر شب میون ماسه ها از هوش می رم و
به بودنم کنار تو تو خواب دلخوشم
تو زنده می شی تو دل رؤیام شب به شب،
من تنها با خیال تو روزامو می کشم
تو دوره دوره دور تو ویلای ساحلیت،
داری به یه ترانه ی من گوش می کنی
کی باورش می شد که با یه چشم به هم زدن،
من رو تو این جزیره فراموش می کنی؟
بعد از کدوم بهانه اتاقم، جزیره شد؟
این دریا کی میون من و عشق تو نشست؟
دستای کی تو رو از لحظه هام گرفت؟
کی چشاتو روی این بی ستاره بست؟
دریا هنوز دراز کشیده میونمون،
ما بین بی خیالی تو و دلتنگیای من
یه قایق از تو خط افق سر نمی رسه،
تا دست تکون بدی روی عرشه ش برای من
این قصه آخرش به رسیدن نمی رسه،
تنهایی سرنوشتِ رابینسون کروزوئه!
یه مردِ خسته توی جزیره س که تا ابد
باور نداره رفتی و تو حسرتِ توئه...
موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،
موضوعات مرتبط: عکس هنرمندان ، ،
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
هر جا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه
اي ترس تنهايی من اينجا چراغي روشنه
اينجا يكي از حس شب احساس وحشت مي كنه
هرروز از فكر سقوط با كوه صحبت مي كنه
جايي كه من تنها شدم شب قبله گاهه آخره
اينجا تو اين قطب سكوت
كابوس طولاني تره
من ماه ميبينم هنوز اين كور سوي روشنه
اينقدر سو سو مي زنم شايد يه شب ديدي منو
هرجا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه
اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه
اينجا يكي از حس شب احساس وحشت مي كنه
هر روز از فكر سقوط با كوه صحبت مي كنه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موضوعات مرتبط: متن آهنگ های ایرانی ، ،
چشم من بيا منو ياری بکن
گونه هام خشکيده شد کاری بکن
غيره گريه مگه کاری ميشه کرد
کاری از ما نمياد زاری بکن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
هرچی دريا رو زمين داره خدا
با تمومه ابرای آسمونا
کاشکی ميداد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گريه کنن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
قصهء گذشته های خوب من
خيلی زود مثل يه خواب تموم شدن
حالا بايد سر رو زانوم بذارم
تاقيامت اشک حسرت ببارم
دل هيشکی مث من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا که گريه دوای دردمه
چرا چشمام اشکشو کم مياره
خورشیده روشن ما رو دزديدن
زیره اون ابرای سنگين کشيدن
همه جا رنگه سياهه ماتمه
فرصت موندنمون خيلی کمه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
سرنوشت چشاش کوره نمیبینه
زخم خنجرش ميمونه تو سينه
لب بسته سينهء غرق به خون
قصهء موندن آدم همينه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
موضوعات مرتبط: متن آهنگ های ایرانی ، ،
موضوعات مرتبط: عکس هنرمندان ، ،
موضوعات مرتبط: عکس هنرمندان ، ،
چه بی تابانه می خواهمات ای درویات آزمون تلخ زنده به گوری !
چه بی تابانه تو را طلب می کنم!
بر پشت سمندی
گویی
نو زین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربهیی بیهوده است.
بوی پیرهنات
این جاو اکنون.
کوه ها در فاصله
سردند.
دست در کوچه و بستر
حضور مـأنوس دست تو را می جوید
و به راه اندیشیدن
یأس را
رَج می زند.
بی نجوای انگشتان ات
فقط.
موضوعات مرتبط: اشعار استاد احمد شاملو ، ،
موضوعات مرتبط: عکس هنرمندان ، ،
ایجاز
از حادثه میآیی ! لبخندِ تو خوانا نیست !
پایانِ سکوتِ تو ، آغازِ پریشانیست !
شب را به غزل بسپار ! همخاطره ! همفریاد !
تا زنده شَوَد نبضِ این مُردهی مادرزاد !
اِی چشمِ تو ایجازِ چشمِ همه آهوها ! از خوابِ تو سرشارم ! از لمسِ تَنَت عاری ! اِی چشمِ تو ایجازِ چشمِ همه آهوها !
من را ببر از ظلمت ، تا اوجِ پرستوها !
در غیبتِ دستِ تو ، بیزخمهترین سازم !
پَربستهی تردیدم ، در حسرتِ پروازم !
روشنشو ! هراسانم ، از این شبِ تکراری !
ناخواندهترین شعری ، اِی بغضِ گلوبسته !
دلدادهترین عاشق ، از بندِ عطش رَسته !
من را ببر از ظلمت ، تا اوجِ پرستوها !
در غیبتِ دستِ تو ، بیزخمهترین سازم !
پَربستهی تردیدم ، در حسرتِ پروازم !
موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن!آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟! بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را قایقت را بشکن!روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه!دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست خواستم با غم عشقش بنویسم شعری گفت:هر خواستنی عین توانایی نیست
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
اين شكسته چنگ بي قانون،
رام چنگ چنگي شوريده رنگ پير
گاه گويي خواب مي بيند.
خويش را در بارگاه پر فروغ مهر
طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت،
يا پريزادي چمان سرمست
در چمنزاران پاك و روشن مهتاب ميبيند.
روشنيهاي دروغيني
- كاروان شعله هاي مرده در مرداب -
بر جبين قدسي محراب مي بيند.
ياد ايام شكوه و فخر و عصمت را،
مي سرايد شاد،
قصه ي غمگين غربت را:
«هان ، كجاست؟
پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه؟
با شبان روشنش چون روز،
روزهاي تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه .
با قلاع سهمگين سخت و ستوارش
با لئيمانه تبسم كردن دروازه هايش، سرد و بيگانه.
هان ، كجاست ؟
پايتخت اين دژ آيين قرن پرآشوب.
قرن شكلك چهر.
بر گذشته از مدار ماه،
ليك بس دور از قرار مهر.
قرن خون آشام،
قرن وحشتناك تر پيغام،
كاندران با فضله ي موهوم مرغ دور پروازي
چار ركن هفت اقليم خدا را در زماني برمي آشوبند.
هرچه هستي، هرچه پستي ،هرچه بالايي
سخت مي كوبند.
پاك مي روبند.
هان، كجاست؟
پايتخت اين بي آزرم و بي آيين قرن.
كاندران بي گونه ئي مهلت
هر شكوفه ي تازه رو بازيچه ي باد است.
همچنان كه حرمت پيران ميوه يْ خويش بخشيده
عرصه ي انكار و وهن و غدر و بيداد است.
پايتخت اينچنين قرني
كو؟بر كدامين بي نشان قله ست،
در كدامين سو؟
ديدبانان را بگو تا خواب نفريبد.
بر چكاد پاسگاه خويش، دل بيدار و سر هشيار،
هيچ شان جادويي اختر،
هيچ شان افسون شهر نقره ي مهتاب نفريبد.
بر به كشتي هاي خشم بادبان از خون،
ما، براي فتح سوي پايتخت قرن مي آييم.
تا كه هيچستانِ نُه تويِ فراخِ اين غبار آلودِ بي غم را
با چكاچاك مهيب تيغهامان ، تيز
غرّش زهره دران كوسهامان، سهم
پرّش خارا شكاف تيرهامان ، تند؛
نيك بگشاييم.
شيشه هاي عمر ديوان را
از طلسم قلعه ي پنهان، ز چنگ پاسداران فسونگرشان،
جلد برباييم.
بر زمين كوبيم.
ور زمين - گهواره ي فرسوده ي آفاق-
دست نرم سبزه هايش را به پيش آرد،
تا كه سنگ از ما نهان دارد،
چهره اش را ژرف بشخاييم.
مافاتحان قلعه هاي فتح تاريخيم،
شاهدان شهرهاي شوكت هر قرن.
مايادگار عصمت غمگين اعصاريم.
ماراويان قصه هاي شاد و شيرينيم.
قصه هاي آسمان پاك .
نور جاري ، آب.
سرد تاري ، خاك.
قصه هاي خوشترين پيغام.
از زلال جويبار روشن ايام
قصه هاي بيشه ي انبوه، پشتش كوه ، پايش نهر.
قصه هاي دستِ گرم ِ دوست در شب هاي سردِ شهر.
ما كاروان ساغر و چنگيم.
لوليان چنگمان افسانه گوي زندگيمان ، زندگيمان شعر و افسانه.
ساقيانِ مستِ مستانه.
هان، كجاست،
پايتخت قرن؟
ما براي فتح مي آييم،
تا كه هيچستانْش بگشاييم...»
اين شكسته چنگِ دلتنگِ محال انديش،
نغمه پرداز حريم خلوت پندار،
جاودان پوشيده از اسرار،
چه حكايت ها كه دارد روز و شب با خويش!
اي پريشانگوي مسكين! پرده ديگر كن.
پور دستان جان ز چاهِ نا برادر در نخواهد برد.
مُرد ، مُرد ، او مُرد.
داستان پورِ فرخزاد را سر كن.
آن كه گويي ناله اش از قعر چاهي ژرف مي آيد؛
نالد و مويد،
مويد و گويد:
«آه، ديگر ما
فاتحان گوژپشت و پير را مانيم.
بر به كشتي هاي موج بادبان از كف،
دل به ياد برّه هاي فرّهي ، در دشت ايام تهي ، بسته
تيغهامان زنگ خورد و كهنه و خسته،
كوسهامان جاودان خاموش،
تيرهامان بال بشكسته.
مافاتحان شهرهاي رفته بر باديم .
با صدايي ناتوانتر زانكه بيرون آيد از سينه ،
راويان قصه هاي رفته از ياديم.
كس به چيزي، يا پشيزي، برنگيرد سكه هامان را.
گويي از شاهي ست بيگانه .
يا ز ميري دودمانشان منقرض گشته.
گاه گه بيدار مي خواهيم شد زين خواب جادويي ،
همچو خواب همگنانِ غار،
چشم مي ماليم و مي گوييم : آنك ، طرفه قصرِ زرنگارِ صبحِ شيرينكار.
ليك بي مرگ است دقيانوس!
واي ، واي ، افسوس.»
موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،
موضوعات مرتبط: عکس هنرمندان ، ،
بچهی لالهزاره، کارِ اصلیش فراره
چاقو میسازه اما یکیش دسته نداره
روزا رو با رفیقاش کنارِ جوب میشینه
شبا تو آلونکش خوابای خوب میبینه
چه خاطراتی داره، از کوچههای تهرون
از عشقِ سگ دو زدن، رو تنِ این خیابون
هنوز براش مهمه قول و قرار و مَرام
تعارفِ لیوانِ آب، دعوا سرِ پولِ شام
حتا اگه شامشون فقط یه کم اُملته
دلش پُره و کسی بهش نمیگه: چته؟
با خاطراتش خوشه، جا مونده توی رؤیا
گم کرده آرزوشو یه جایی اون قدیما
اون شبی که قلعه رو آتیش زدن آدما،
میونِ آتیش و دود، میونِ هول و ولا،
دنبالِ اون زن میگشت که پاش کتک خورده بود
اون زن میونِ آتیش یه گوشهیی مُرده بود...
دلش میخواست با اون زن یه طرفی بشه گُم
گورِ بابای دنیا، لعنت به حرفِ مردم
آخ... اگه آتیش تنِ زنو نسوزونده بود،
زودتر اگه میرسید... اون زن اگه مونده بود...
بچهی لالهزاره، کارِ اصلیش فراره،
تو هف تا آسمونم ستارهیی نداره
روزا رو با خیالاش کنارِ جوب میشینه
شبا تو آلونکش خوابِ زنو میبینه...
موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،
پُک به پُک ابر میشه اقیانوس، ماهِ خرداد، تیرِ توی دلم
چن شبه دولا دولا میرم با شترِ زردِ پاکتِ کَمِلم
عرقِ کشمشِ سهتقطیره، پیش بطریم فقط یه گیلاسه
حال و روزم شده یه فیلمفارسی، کافه کم داره با یه رقاصه
جای خالیت سیاهچاله شده، همهی زندهگیمو بلعیده
عینکِ «کافکا» روی چشمامه، همهچی مزهی لجن میده
بعدِ تو شهر شکلِ کابوسه، کلِ تهران برام اوین میشه
اگه بازم نیای همین خونه، شکلِ حمامِ سرخِ فین میشه
تو سفر رفتی و تمامِ جهان، یه درِ بستهی فلزی شد
شاعری پشتِ در کتک خورد و تمشیت دید و مرگ مغزی شد
چشمهای منو درآوردن، که چرا اونا رو نمیبندم
این گناهِ منه که میشناسم، خطِ دوستامو توی پروندم
من یه تردیدِ فلسفی بودم که رو پرده شکست و «هامون» شد
یه «گالیله» که توی آتیش سوخت، «زاپاتا»یی که تیربارون شد
هنوزم ایستادم و عکسم توی آینه به خاک افتاده
خوابهامو ندیده دزدیدن، پرچمِ من مخالفِ باده
زندگیم قصهی کلاغیِ شده که به خونه نمیرسه هرگز
این بهارم به سر رسید پس کِی، سبز میشن چراغای قرمز؟
من همونم: ترانهسازی با گروهِ خونیِ اُی مثبت
نامید از همه ولی بازم از تو میگم تا آخرین فرصت...
پک به پک دود میشه رؤیاهام، ماهِ خرداد شکلِ مُرداده
من سی و هفت سالَم و عشقت، هنوزم از سرم نیفتاده. //
موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،
سفید برفی
بیدارشو! سفیدبرفی من! این شوالیه با صدتا کفش آهنی از قاف رَد شده
اونقدر کشتنش تو شبیخونِ جادهها تا راهِ شهرِ سرخ لباتو بلد شده
تنها سفیدبرفیِ این داستانی و کوتولههای شهر همهگی عاشقت شدن
با بودنت پلان، به پلان رنگ میزنی به فیلم زندگیِ سیاه و سفید من
موتو گوگوشی کردی و از هوش میبری عشاقِ سینهچاکِ فضای مجازیو
من هفت ساله میشم و باز دوره میکنم چرخ و فلکسواریِ تو شهرِبازیو
دستای تو گلوی دوتا قوی عاشقن، آغوش تو چراغِ یه کافه توی پاریس،
حرفات شرابِ کهنهی شیراز دارن و زنگ صدات طراوتِ آهنگِ ونجلیس
یه لندنِ پُر از مِه و بارون تو چشمته اما بازم به دوربینا لبخند میزنی
مثل یه آهو که تو اتوبان رها شده، یا یه پَری تو شهر پُر از آدمآهنی
سیگار میکشی و خدا سرفه میکنه، میشه ترانه شد تو شبِ بکرِ ریملت
من یه فراریام که پناهندگی میخواد از سرزمینِ روشن و پهناورِ دلت
تاریخم از سلامِ تو آغاز میشه و عشقت خلاصه میکنه روزای هفته رو
یه پیچکی که با نفست زنده میکنی، این شابلوطِ کهنهی از یادرفته رو
مثلِ «براهنی» به دفِ ماه میزنم، این شب با بودنِ تو شبِ سالِ نو شده
قفلای پیشِ روم همه رو باز میکنم با اون کلیدِ سُل که رو ساقِت تَتو شده
این بوسه آخرین نفسِ این شوالیهس، بیدارشو! سفیدبرفیِ بیادعای من!
با این سیاوشی که از آتیش رَد شده بین گُلای روی ملافهت قدم بزن... //
موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است که قربانیات کنند
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
دستشو می گیری نگرانت میشم
دور میشی میری نگرانت میشم
دستتو میگیره دور میشه میره
تورو از دست دادن تلخ ِ نفس گیره
دستام یخ کردن ، تو سرم آتیشه
وقتی از هم دوریم نگرانت میشه
هزار ساله که رفتی من پشت ِ شیشه ام
موهاتو باد برده عطرش جا مونده پیشم
حال و روزم خوب و خوش نیست نا آرومم
به یادت که میوفتم نگرانت میشم
نگرانت میشم نازکی رنجوری
توی ِ ظاهر اما یاغی و مغروری
چشمات می خندن توی ِ قاب ِ چوبی
نگرانت هستم روبه راهی ، خوبی
هزار ساله که رفتی من پشت ِ شیشه ام
موهاتو باد برده عطرش جا مونده پیشم
حال و روزم خوب و خوش نیست نا آرومم
به یادت که میوفتم نگرانت میشم
بگو این بار به دلش پابندی
توی ِ عکس ِ تازت بازم میخندی
اونکه پیشش هستی عشقم حالیشه
اگه باز عاشقشی نگرانت میشه
هزار ساله که رفتی ...
موضوعات مرتبط: متن آهنگ های ایرانی ، ،
همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست
دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست
کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست
چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست
آن قله قافی که می گویند،عشق است
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
هی فلانی
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که زندگی را
جز برای او و جز با او نمی خواهی . . .
موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،
عصر ما عصر فریبه عصر اسمهای غریبه
عصر پژمردن گلدون چترهای سیاه تو بارون
شهر ما سرش شلوغه وعدهاش همه دروغه
آسموناش پر دوده قلب عاشقاش کبوده
کاش توی قحطی شقایق بشینیم توی یه قایق
بزنیم دلو به دریا منو تو تنهای تنها
خونه هامون پرنرده پشت هر پنجره پرده
قفسها پر پرنده لبهای بدون خنده
چشمها خونه ی سواله مهربون شدن محاله
نه برای عشق میلی نه کسی به فکر لیلی
کاش توی قحطی شقایق بشینیم توی یه قایق
بزنیم دلو به دریا منو تو تنهای تنها
اونقده میریم که ساحل از منو تو بشه غافل
قایق رو با هم میرونیم اونجا تا ابد میمونیم
جایی که نه اسمونش نه صدای مردومونش
نه غمش نه جنبوجوشش نه گلای گل فروشش
مثل اینجا اهنی نیست پس ببین یادت بمونه
کسی هم اینو ندونه زنده بودیم اگه فردا
وعده ی ما لبه دریا...
موضوعات مرتبط: متن آهنگ های ایرانی ، ،
بی شکوه و غریب و رهگذرند
یادهای دگر ، چو برق و چو باد
یاد تو پرشکوه و جاوید است
و آشنای قدیم دل ، اما
ای دریغ ! ای دریغ ! ای فریاد
با دل من چه می تواند کرد
یادت ؟ ای یاد من ز دل برده
من گرفتم لطیف ، چون شبنم
هم درخشان و پاک ، چون باران
چه کنند این دو ، ای بهشت جوان
با یکی برگ پیر و پژمرده ؟
موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
سالهاست همین گونه مانده است...بهت زده وآرام،متعجب وشاد...اما شادی سراسرغم...
سالهاست آرام وبی صداست...لبریز سئوال...ولی همین گونه مانده است...خسته است...نه از اینکه شاید هرگز جوابی نیاید بلکه از آن سو که سالهاست همین گونه مانده است...
مانند تشنه لبی در بیابان که محو تک ابر کل آسمان در بالای سرش است...ولی می داند این ابر هرگز نخواهد بارید...
همین گونه مانده است...همین طرف پرچین نگاهت مانده است...هرگز دروازه های شهر حضورت برویش گشوده نخواهند شد و او این را به خوبی می داند...اما بازهم مانده است...همیشه همین گونه مانده است...
نگاهم را می گویم که به نگاهت خیره مانده است...وسالهاست که همین گونه مانده است...
موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،
اى دوست !
تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى !
تا تو هستى زندگى باید کرد . . .
کاش می دانستم چیست، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم
جاریست...
موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،
Every night in my dreams
هر شب در رویا هایم
I see you. I feel you.
می بینمت، احساست می کنم
That is how I know you go on.
و به این وسیله می فهمم که هنوز زنده ای
Far across the distance
در آن دور دست
And spaces between us
و فاصله ای که بین ما وجود داره
You have come to show you go on.
اومدی و نشون دادی که هنوز زنده ای
Near, far, wherever you are
نزدیک یا دور، هرجا که هستی
I believe that the heart does go on
مطمئنم که قلبت هنوز (برام) می زنه
Once more you open the door
یک بار دیگه در رو باز کردی
And you're here in my heart
و تو در قلب من هستی
And my heart will go on and on
و (با وجود تو در قلبم) قلبم به تپیدنش ادامه میده
Love can touch us one time
عشق ما رو دوباره به هم خواهد رسوند
And last for a lifetime
و برای آخرین بار در زندگیم
And never go till we're one
و از من دور نخواهد شد تا ما یکی بشیم
Love was when I loved you
عشق فقط عشقی بود که من عاشقت بودم
One true time I hold to
و زمانی بدون ریا که من تو را در آغوش گرفتم
In my life we'll always go on
و در زندگیم ما همیشه با هم خواهیم بود
Near, far, wherever you are
نزدیک یا دور، هرجا که هستی
I believe that the heart does go on
مطمئنم که قلبت هنوز (برام) می زنه
Once more you open the door
یک بار دیگه در رو باز کردی
And you're here in my heart
و تو در قلب من هستی
And my heart will go on and on
و (با وجود تو در قلبم) قلبم به تپیدنش ادامه میده
There is some love that will not go away
عشقهایی هستن که هیچ وقت از بین نمی رن
You're here, there's nothing I fear,
تو اینجا با من هستی، و من دلیلی برای ترسیدن نمی بینم
And I know that my heart will go on
و می دانم که(با وجود تو) زنده خواهم ماند
We'll stay forever this way
و ما همیشه اینطور خواهیم بود
You are safe in my heart
تو در قلبم در امانی
And my heart will go on and on
موضوعات مرتبط: متن آهنگهای خارجی ، ،