از مغرور ومحکم بودن خسته ام...
دلم نیمکتی میخواهد...که بیخیال همه چیز...در کنار تو بر آن تکیه زنم...
سر بر شانه هایت گذارم...و تمام خستگی ها و دلتنگی هایم را ببارم...
نظرات شما عزیزان:
شاه توت
ساعت15:54---4 شهريور 1392
پاسخ: حالا من چه خاکی باید تو سر خودم بریزم؟!؟! بابا من دلم تنگ شده برات!!!
atena
ساعت12:45---29 مرداد 1392
شونه هاي خدا هميشه آماده و بي منت در اختيارمونه فقط اگه يادمون نره
پاسخ:قبول دارم...صد درصد همینطوره...
roshanak
ساعت19:00---24 مرداد 1392
بگو با من،بگو از دردو داغت...بذار مرهم بذارم روی زخمات...بذار بارون اشک من بشوره غبار غصه هارو از سراپات...بذار سر روی شونم گریه سر کن...از اون شب گریه های تلخ هق هق...
NIMA
ساعت17:18---24 مرداد 1392
مغروری؟!!! چه بد! فک کنم نباشی
موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،