+انقد بالائم که نمیتونم حرفی بزنم...

+حسرت جف پاهام واسه صاف واستادن...ببین چیه!با وجدان خودم داستان دارم...

+من دارم ادامه میدم،خودمو بخاطر تو...

+تو خیالم مه نشسته...برفکی میشن تصاویر...

+بیخیال این حوادث...راضیم به تو،به رویا... :)

+ای بابا..من خیلی کارا رو که دوس نداری انجام میدم خداجون... :-شرمنده  :-عصبانی ازخود

 

+اشکامو کی میشمره وقتی که...دستای تو ازگونه هام دوره؟..رفتن،همیشه اختیاری نیست...آدم یه جاهایی رو مجبوره... :(

+ دوست من...باران است...

+چقدخوبه این آهنگ! بعد مدتها یه آهنگ انگلیسی فوق خوب شنیدم...somebody that I used to know

 

پی نوشت: به این پست جملات دیگه ای هم اضافه میشه درآینده احتمالا...


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : دو شنبه 15 دی 1393 | 10:55 | نویسنده : negin |

الان ازنظر روحی تو شرایط عجیبی هستم...

کم کم دارم ازآدما و خودخواهیشون میبُرم...

ازتوقعاتشون خسته شدم...

از اون خودم که با آدماس خسته شدم...

چن روزه تو فکرم که از دنیای حقیقی همه آدما بیام بیرون،برای یه مدت طولانی...همه وهمه...

و فقط بعنوان یه واقعیته متحرک تو زندگیشون باشم!

این خیلی برام سخت خواهد بود...

و شاید خیلی خودخواهانه وحتی نامردی باشه..

شاید خیلی هم عذاب بکشم اگه این تصمیمو عملی کنم...

ولی تو فکرشم...

به شدت تو فکرشم...

من دیوونه ام وهمه چی ازم برمیاد!

 

+یه حرفایی هستن گاهی..که دلم نمیخاد به شخص خاصی بگم...فقد دلم میخواد بگمشون!..اینجوروختا معمولا میام اینجا مینویسم...


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : جمعه 5 دی 1393 | 11:0 | نویسنده : negin |

ازهمان روز که مرا از بیخبری وآرامش خودخواسته ام بیرون کشیدی

و پای آن سئوال را

به دنیای ظریفم بازکردی...

دیوارهای غفلت شیرین من ترک برداشت..

من

بیقرار وسرگردان

درگرداب جهلی بسیط

رهاشدم...

ازهمان روزبود

که گم شدم...

ودیگر

کسی مراندید.


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : سه شنبه 2 دی 1393 | 12:17 | نویسنده : negin |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.