این پست رو 100% واسه دل خودم گذاشتم... و نمیدونم نویسندش کیه...

.

.

.

به شانه هایم زدی...تا تنهاییم را تکانده باشی.به چه دل خوش کردی؟!...تکاندن برف از شانه های آدم برفی؟!!...


موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:45 | نویسنده : negin |

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند

دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده
وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها
و من می مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیده ی متروک
شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها
پرستو ها

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می ترسم تو را خورشید پندارند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم که چشم از خواب بردارند

نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی ها که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم
در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستو ها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی...

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:42 | نویسنده : negin |

من نه خوش بینم نه بد بینم

من شد و هست و شود بینم...

عشق را عاشق شناسد ،  زندگی را من

من كه عمری دیده ام پایین و بالایش

كه تفو بر صورتش،لعنت به معنایش

دیده ای بسیار و می بینی

می وزد بادی ،پری را می برد با خویش،

از كجا ؟از كیست؟

هرگز این پرسیده ای از باد؟

به كجا؟وانگه چرا؟زین كار مقصد چیست؟

خواه غمگین با ش،خواهی شاد

باد بسیار است و پر بسیار ،یعنی این عبث جاریست. 

آه باری بس كنم دیگر

هر چه خواهی كن،تو خود دانی

گر عبث یا هر چه باشد چند و چون،

         این است و جز این نیست.

مرگ می گوید:هوم!چه بیهوده!

زندگی می گوید اما

باز باید زیست،

باید زیست،

باید زیست....

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:39 | نویسنده : negin |

بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلكنده و غمگین

من اینجا بس دلم تنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی فرجام بگذاریم

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:33 | نویسنده : negin |

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی كه می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر كجا آیا همین رنگ است ؟

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:32 | نویسنده : negin |

"سبز"

با تو ديشب تا كجا رفتم

تا خدا وانسوي صحراي خدا رفتم

من نمي گويم ملايك بال در بالم شنا كردند

من نمي گويم كه باران طلا آمد

ليك اي عطر سبز سايه پرورده

اي پري كه باد مي بردت

از چمنزار حرير پر گل پرده

تا حريم سايه هاي سبز

تا بهار سبزه هاي عطر

تا دياري كه غريبيهاش مي آمد به چشم آشنا ، رفتم

پا به پاي تو كه مي بردي مرا با خويش

همچنان كز خويش و بي خويشي

در ركاب تو كه مي رفتي

هم عنان با نور

در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حيراني

سوي اقصامرزهاي دور

تو قصيل اسب بي آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم

تو گراميتر تعلق ،‌ زمردين زنجير زهر مهربان من

پا به پاي تو

تا تجرد تا رها رفتم

غرفه هاي خاطرم پر چشمك نور و نوازشها

موجساران زير پايم رامتر پل بود

شكرها بود و شكايتها

رازها بود و تأمل بود

با همه سنگيني بودن

و سبكبالي بخشودن

تا ترازويي كه يك سال بود در آفاق عدل او

عزت و عزل و عزا رفتم

چند و چونها در دلم مردند

كه به سوي بي چرا رفتم

شكر پر اشكم نثارت باد

خانه ات آباد اي ويراني سبز عزيز من

اي زبرجد گون نگين ،‌ خاتمت بازيچه ي هر باد

تا كجا بردي مرا ديشب

با تو ديشب تا كجا رفتم

 

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:27 | نویسنده : negin |

سخت است،بالهایی زیبا و هوس انگیز برای پرواز داشته باشی  اما خودت با دستهای خودت آنها را به اجبار شکسته باشی...

سخت است ناتوان بودن در برابرجبر زمانه...و محروم بودن دستانت از دستانی که بی وقفه آنها را میخواهی...

سخت است که حتی دایره لغاتت هم همراهی ات نکنند...و قلم در دستان لرزانت مضطرب شود...

و در هوای گرم نزدیکی تابستان که جسمت را می آزارد...روحی داشته باشی که در حال یخ زدن باشد...و بوی پاییز و بارانی سیل مانند از حال و هوایت بیاید...انگاه خود را بیخیال و قوی و آرام ظاهر کنی...

و سخت تر از همه هم این است که از شدت هجوم غم...وبلاگت را برای دردودل کردن انتخاب کنی..!!!

 


موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،

تاريخ : شنبه 18 خرداد 1392 | 18:24 | نویسنده : negin |

  انتظار تو را کشیدن خوب است...گاهی دیرتر بیا و مرا منتظر کن... دلتنگ تو بودن خوب است...گاهی دورتر برو ودلتنگم کن...

نگاه کردن تو خوب است...گاهی بیشتر نگاهم کن...دنیایم را آرام کن...

دستان تو را داشتن خوب است...گاهی دستانت را بی وقفه به من هدیه کن...

اسیر تو بودن خوب است...گاهی درهای زندان را محکم تر کن...

صدای تو را شنیدن خوب است...گاعی بی دلیل هم که شده بیشتر صدایم کن...

بودن تو خوب است...گاهی بلندتر نفس بکش تا بودنت را بیشتر احساس کنم...

تشویش تو خوب است...گاهی مرا تا بی نهایت تشویشت ببر...

بی قرار تو بودن خوب است...گاهی مهربانتر باش تا بی قرارتر شوم...

حتی ترس از دست دادنت هم خوب است...گاهی بی تفاوت تر باش تا هراسناک تر شوم...

گاهی...گاهی...با تو همه چیز خوب است...با تو همه جا خوب است...

با تو بیشتر باران میبارد...با تو برف سفیدتر است...باتو آفتاب لطیف تر است ونسیم نوازشگرتر...

با تو زخم ها عمیق ترند...با تو اشک ها زلال ترند...با تو لبخندها سرشارترند...با تو شادی ها مانا ترند و غم ها دردناک ترند...

با تو خدا هم نزدیک تر است...تو خود موهبت خدایی...با تو که باشم با خدا سه نفر میشویم...چشمان تو آثار دستان خداست...

در میان همه چیزهای بد تو خوبی...در میان همه آنهای بد...تو خوبی...

آه که تو را داشتن چه خوب است...

 

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : شنبه 11 خرداد 1392 | 10:29 | نویسنده : negin |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.