ز بس باران وبرف وباد وکولاک،

زمان را با زمین گویی نبرد است...

مبادا پوزه ات بیرون بماند!

بخز در لاکت ای حیوان!که سرد است!

                                                                "اخوان ثالث"

+یادته الهه؟! چشمکزبان درازی


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : چهار شنبه 16 بهمن 1392 | 13:3 | نویسنده : negin |

لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام، مستم

باز می لرزد،

                دلم،

                      دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های!

       نخراشی به غفلت گونه ام را،

                                           تیغ
های،

       نپریشی صفای زلفکم را،

                                       دست
و آبرویم را نریزی،

                          دل

ای نخورده مست

لحظه ی دیدار نزدیک است

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : یک شنبه 17 شهريور 1392 | 19:0 | نویسنده : negin |

اين شكسته چنگ بي قانون، 

رام چنگ چنگي شوريده رنگ پير

گاه گويي خواب مي بيند.

خويش را در بارگاه پر فروغ مهر

طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت،

يا پريزادي چمان سرمست

در چمنزاران پاك و روشن مهتاب ميبيند.

روشنيهاي دروغيني

- كاروان شعله هاي مرده در مرداب -

بر جبين قدسي محراب مي بيند.

ياد ايام شكوه و فخر و عصمت را،

مي سرايد شاد،

قصه ي غمگين غربت را:

 «هان ، كجاست؟

پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه؟

با شبان روشنش چون روز،

روزهاي تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه .

با قلاع سهمگين سخت و ستوارش

با لئيمانه تبسم كردن دروازه هايش، سرد و بيگانه.

 هان ، كجاست ؟

پايتخت اين دژ آيين قرن پرآشوب.

قرن شكلك چهر.

بر گذشته از مدار ماه،

ليك بس دور از قرار مهر.

قرن خون آشام،

قرن وحشتناك تر پيغام،

كاندران با فضله ي موهوم مرغ دور پروازي

چار ركن هفت اقليم خدا را در زماني برمي آشوبند.

هرچه هستي، هرچه پستي ،هرچه بالايي

سخت مي كوبند.

پاك مي روبند.

 هان، كجاست؟

پايتخت اين بي آزرم و بي آيين قرن.

كاندران بي گونه ئي مهلت

هر شكوفه ي تازه رو بازيچه ي باد است.

همچنان كه حرمت پيران ميوه يْ خويش بخشيده

عرصه ي انكار و وهن و غدر و بيداد است.

 پايتخت اينچنين قرني

كو؟بر كدامين بي نشان قله ست،

در كدامين سو؟

 ديدبانان را بگو تا خواب نفريبد.

بر چكاد پاسگاه خويش، دل بيدار و سر هشيار،

هيچ شان جادويي اختر،

هيچ شان افسون شهر نقره ي مهتاب نفريبد.

 بر به كشتي هاي خشم بادبان از خون،

ما، براي فتح سوي پايتخت قرن مي آييم.

تا كه هيچستانِ نُه تويِ فراخِ اين غبار آلودِ بي غم را

با چكاچاك مهيب تيغهامان ، تيز

غرّش زهره دران كوسهامان، سهم

پرّش خارا شكاف تيرهامان ، تند؛

نيك بگشاييم.

شيشه هاي عمر ديوان را

از طلسم قلعه ي پنهان، ز چنگ پاسداران فسونگرشان،

جلد برباييم.

بر زمين كوبيم.

ور زمين - گهواره ي فرسوده ي آفاق-

دست نرم سبزه هايش را به پيش آرد،

تا كه سنگ از ما نهان دارد،

چهره اش را ژرف بشخاييم.

 مافاتحان قلعه هاي فتح تاريخيم،

شاهدان شهرهاي شوكت هر قرن.

مايادگار عصمت غمگين اعصاريم.

ماراويان قصه هاي شاد و شيرينيم.

قصه هاي آسمان پاك .

نور جاري ، آب.

سرد تاري ، خاك.

قصه هاي خوشترين پيغام.

از زلال جويبار روشن ايام

قصه هاي بيشه ي انبوه، پشتش كوه ، پايش نهر.

قصه هاي دستِ گرم ِ دوست در شب هاي سردِ شهر.

ما كاروان ساغر و چنگيم.

لوليان چنگمان افسانه گوي زندگيمان ، زندگيمان شعر و افسانه.

ساقيانِ مستِ مستانه.

 هان، كجاست،

پايتخت قرن؟

ما براي فتح مي آييم،

تا كه هيچستانْش بگشاييم...»

 اين شكسته چنگِ دلتنگِ محال انديش،

نغمه پرداز حريم خلوت پندار،

جاودان پوشيده از اسرار،

چه حكايت ها كه دارد روز و شب با خويش!

 اي پريشانگوي مسكين! پرده ديگر كن.

پور دستان جان ز چاهِ  نا برادر در نخواهد برد.

مُرد ، مُرد ، او مُرد.

داستان پورِ فرخزاد را سر كن.

آن كه گويي ناله اش از قعر چاهي ژرف مي آيد؛

نالد و مويد،

مويد و گويد:

 «آه، ديگر ما

فاتحان گوژپشت و پير را مانيم.

بر به كشتي هاي موج بادبان از كف،

دل به ياد برّه هاي فرّهي ، در دشت ايام تهي ، بسته

تيغهامان زنگ خورد و كهنه و خسته،

كوسهامان جاودان خاموش،

تيرهامان بال بشكسته.

 مافاتحان شهرهاي رفته بر باديم .

با صدايي ناتوانتر زانكه بيرون آيد از سينه ،

راويان قصه هاي رفته از ياديم.

كس به چيزي، يا پشيزي، برنگيرد سكه هامان را.

گويي از شاهي ست بيگانه .

يا ز ميري دودمانشان منقرض گشته.

گاه گه بيدار مي خواهيم شد زين خواب جادويي ،

همچو خواب همگنانِ غار،

چشم مي ماليم و مي گوييم : آنك ، طرفه قصرِ زرنگارِ صبحِ شيرينكار.

ليك بي مرگ است دقيانوس!

واي ، واي ، افسوس

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : جمعه 7 تير 1392 | 23:6 | نویسنده : negin |

هی فلانی
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که زندگی را
جز برای او و جز با او نمی خواهی . . .

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : دو شنبه 3 تير 1392 | 20:55 | نویسنده : negin |

بی شکوه و غریب و رهگذرند
یادهای دگر ، چو برق و چو باد
یاد تو پرشکوه و جاوید است
و آشنای قدیم دل ، اما
ای دریغ ! ای دریغ ! ای فریاد
با دل من چه می تواند کرد
یادت ؟ ای یاد من ز دل برده
من گرفتم لطیف ،‌ چون شبنم
هم درخشان و پاک ، چون باران
چه کنند این دو ، ای بهشت جوان
با یکی برگ پیر و پژمرده ؟


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : دو شنبه 3 تير 1392 | 20:22 | نویسنده : negin |

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند

دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده
وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها
و من می مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیده ی متروک
شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها
پرستو ها

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می ترسم تو را خورشید پندارند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم که چشم از خواب بردارند

نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی ها که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم
در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستو ها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی...

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:42 | نویسنده : negin |

من نه خوش بینم نه بد بینم

من شد و هست و شود بینم...

عشق را عاشق شناسد ،  زندگی را من

من كه عمری دیده ام پایین و بالایش

كه تفو بر صورتش،لعنت به معنایش

دیده ای بسیار و می بینی

می وزد بادی ،پری را می برد با خویش،

از كجا ؟از كیست؟

هرگز این پرسیده ای از باد؟

به كجا؟وانگه چرا؟زین كار مقصد چیست؟

خواه غمگین با ش،خواهی شاد

باد بسیار است و پر بسیار ،یعنی این عبث جاریست. 

آه باری بس كنم دیگر

هر چه خواهی كن،تو خود دانی

گر عبث یا هر چه باشد چند و چون،

         این است و جز این نیست.

مرگ می گوید:هوم!چه بیهوده!

زندگی می گوید اما

باز باید زیست،

باید زیست،

باید زیست....

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:39 | نویسنده : negin |

بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلكنده و غمگین

من اینجا بس دلم تنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی فرجام بگذاریم

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:33 | نویسنده : negin |

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی كه می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر كجا آیا همین رنگ است ؟

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:32 | نویسنده : negin |

"سبز"

با تو ديشب تا كجا رفتم

تا خدا وانسوي صحراي خدا رفتم

من نمي گويم ملايك بال در بالم شنا كردند

من نمي گويم كه باران طلا آمد

ليك اي عطر سبز سايه پرورده

اي پري كه باد مي بردت

از چمنزار حرير پر گل پرده

تا حريم سايه هاي سبز

تا بهار سبزه هاي عطر

تا دياري كه غريبيهاش مي آمد به چشم آشنا ، رفتم

پا به پاي تو كه مي بردي مرا با خويش

همچنان كز خويش و بي خويشي

در ركاب تو كه مي رفتي

هم عنان با نور

در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حيراني

سوي اقصامرزهاي دور

تو قصيل اسب بي آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم

تو گراميتر تعلق ،‌ زمردين زنجير زهر مهربان من

پا به پاي تو

تا تجرد تا رها رفتم

غرفه هاي خاطرم پر چشمك نور و نوازشها

موجساران زير پايم رامتر پل بود

شكرها بود و شكايتها

رازها بود و تأمل بود

با همه سنگيني بودن

و سبكبالي بخشودن

تا ترازويي كه يك سال بود در آفاق عدل او

عزت و عزل و عزا رفتم

چند و چونها در دلم مردند

كه به سوي بي چرا رفتم

شكر پر اشكم نثارت باد

خانه ات آباد اي ويراني سبز عزيز من

اي زبرجد گون نگين ،‌ خاتمت بازيچه ي هر باد

تا كجا بردي مرا ديشب

با تو ديشب تا كجا رفتم

 

 

 


موضوعات مرتبط: اشعار زنده یاد مهدی اخوان ثالث ، ،

تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392 | 15:27 | نویسنده : negin |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.