سخت است،بالهایی زیبا و هوس انگیز برای پرواز داشته باشی اما خودت با دستهای خودت آنها را به اجبار شکسته باشی...
سخت است ناتوان بودن در برابرجبر زمانه...و محروم بودن دستانت از دستانی که بی وقفه آنها را میخواهی...
سخت است که حتی دایره لغاتت هم همراهی ات نکنند...و قلم در دستان لرزانت مضطرب شود...
و در هوای گرم نزدیکی تابستان که جسمت را می آزارد...روحی داشته باشی که در حال یخ زدن باشد...و بوی پاییز و بارانی سیل مانند از حال و هوایت بیاید...انگاه خود را بیخیال و قوی و آرام ظاهر کنی...
و سخت تر از همه هم این است که از شدت هجوم غم...وبلاگت را برای دردودل کردن انتخاب کنی..!!!
نظرات شما عزیزان:
![](/weblog/file/img/m.jpg)
موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،