وجودش،آمیزه ای از زیبایی های طبیعت...
هردانه ی زلفش،رودی...
هر ذره ی روحش،روحی...
با چشمانی که خواب را از شب گرفته اند...
و دستانی که نور از آنها چکه می کند...
تجلی کوچکی...از ذات عظیم خداوندی...
...
بی ربط نوشت: تو برای من خودِ غرورمی... :)
نظرات شما عزیزان:

- سکـوت.. ؛؛)
پاسخ: ...سکوت... :))) چقد خوبه که میفهمیم... :)

پاسخ: باید می بود! ;)
موضوعات مرتبط: تراشه های قلم من...وسپیدی کاغذ... ، ،