هم از سکوت گریزان و هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم چنین چرا بیزار؟!
زمین از امدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار ردپا بیزار
قدم زدم ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم ریه هایم شد از هوا بیزار
اگرچه میگزریم از کنار هم آرام
شما ز من متنفر من از شما بیزار
به مسجد امدم و ناامید برگشتم
دل از مشاهده ی تلخی ریا بیزار
صدای قاری و گلدسته های پژمرده
اذان مرده و دل های از خدا بیزار
به خانه ام بروم؟خانه از سکوت پر است
سکوت میکند از زندگی مرا بیزار
تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان و از ان صدا بیزار
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،