نیستی کم!نه از آیینه،نه حتی از ماه
که ز دیدار تو دیوانه ترم تا از ماه
من محال است به دیدار تو قانع باشم
کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه؟!
به تمنای تو دریا شده ام!گرچه یکی ست
سهم یک کاسه ی آب و دل دریا از ماه...
گفتم این غم به خداوند بگویم،دیدم
که خداوند جدا کرده زمین را از ماه
صحبتی نیست!اگر هم گله ای هست از اوست
می توانیم برنجیم مگر ما از ماه؟!
"فاضل نظری"
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
ای همهمه ی نام!...ای خلوت اوهام!
ای ماه دل افروز...ای شام سیه فام...
خورشیدمو خاموش...دریایم وآرام...
چشمی که جدا ماند...از شاخه ی بادام...
اشکی که فرو ریخت...در آینه ی جام...
نامم همه جا رفت...پیغام به پیغام...
از قونیه تابلخ...از تیمره تا شام...
در گشت وگذارم...از عقل به اوهام...
نزدیکم و دورم...چون کفر به خیام...
شایسته ی تحسین...سیلی خور دشنام...
بازیچه ی تقدیر...فرسوده ی ایام...
پلکی بزن ای مرگ...تا پر کشم از بام...
"فاضل نظری"
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک
لم تقل شی سوا قم یا اخا ادرک اخاک
مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر
مانده در صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک
عندما کل یرون الموت احلی من عسل
خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک
کل من فی الموکب قال خذینی یا سیوف
تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک
یلمع النور الذی سماه مصباح الهدی
تا قیامت میدرخشد این چراغ تابناک
داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست
نور هرگز در شب ظلمت نمیگردد هلاک...
+تسلیت بر همه ی دوست داران اهل بیت (ع)
+امام حسین بسیار مظلوم بود...و ما هنوزم داریم در حقش ظلم می کنیم! کاش یه روز بتونیم ائمه رو راضی و شاد کنیم...و شیعه های حقیقی باشیم...
آه...چه غمی داره این تصویر...چه بغضی...
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر
چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر
ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار
من در حصار تُنگ و تو در مشت من اسیر
پلک مرا برای تماشای خود ببند
ای ردپای گمشده باد در کویر
ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر
مرداب زندگی همه را غرق می کند
ای عشق همّتی کن و دست مرا بگیر
چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر...
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن!آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟! بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را قایقت را بشکن!روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه!دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست خواستم با غم عشقش بنویسم شعری گفت:هر خواستنی عین توانایی نیست
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است که قربانیات کنند
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست
دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست
کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست
چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست
آن قله قافی که می گویند،عشق است
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
آدم خلیفه تنهای خدا روی زمین است...
امپراطوری که گاهی باید برگردد به آخرین سلاح اش
"...و سلاح او گریه است"
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
در روزگار شما "آن هایی" است.
خود را با آنها همراه کنید.
"آن هایی" که چون ابر می گذرند...
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
هم از سکوت گریزان و هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم چنین چرا بیزار؟!
زمین از امدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار ردپا بیزار
قدم زدم ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم ریه هایم شد از هوا بیزار
اگرچه میگزریم از کنار هم آرام
شما ز من متنفر من از شما بیزار
به مسجد امدم و ناامید برگشتم
دل از مشاهده ی تلخی ریا بیزار
صدای قاری و گلدسته های پژمرده
اذان مرده و دل های از خدا بیزار
به خانه ام بروم؟خانه از سکوت پر است
سکوت میکند از زندگی مرا بیزار
تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان و از ان صدا بیزار
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،
بین ماهی های اقیا نوس و ماهی های تنگ
فرقی نیست وقتی چاره ای جز اب نیست
موضوعات مرتبط: اشعار استاد فاضل نظری ، ،