ایجاز
از حادثه میآیی ! لبخندِ تو خوانا نیست !
پایانِ سکوتِ تو ، آغازِ پریشانیست !
شب را به غزل بسپار ! همخاطره ! همفریاد !
تا زنده شَوَد نبضِ این مُردهی مادرزاد !
اِی چشمِ تو ایجازِ چشمِ همه آهوها ! از خوابِ تو سرشارم ! از لمسِ تَنَت عاری ! اِی چشمِ تو ایجازِ چشمِ همه آهوها !
من را ببر از ظلمت ، تا اوجِ پرستوها !
در غیبتِ دستِ تو ، بیزخمهترین سازم !
پَربستهی تردیدم ، در حسرتِ پروازم !
روشنشو ! هراسانم ، از این شبِ تکراری !
ناخواندهترین شعری ، اِی بغضِ گلوبسته !
دلدادهترین عاشق ، از بندِ عطش رَسته !
من را ببر از ظلمت ، تا اوجِ پرستوها !
در غیبتِ دستِ تو ، بیزخمهترین سازم !
پَربستهی تردیدم ، در حسرتِ پروازم !
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: مرسی مهربون!
موضوعات مرتبط: اشعار یغما گلرویی بزرگ... ، ،