ریل های بی قطار
سوت های بی ریل !!!
سوزن بان پیر
خاطرات هنوز نمرده اش را
در اتاقک چوبی موریانه وار
میان آوارهای تو خالیش
نبش قبر می کرد
و چه قبیحانه می گریست
بر قطار هایی که بی سوت او
با سرعت می گذشتند
و واگن های مسافران
حلقه های گم شده ای بودند
در خمیازه های کش دارش...
نظرات شما عزیزان:

kalafe.blogfa.com
پاسخ: هورااااا! خیلی خوشحال شدم! ایول! :)))

.gif)
پاسخ: میام پیشت...همین الان میام!

.gif)
پاسخ: بابا آقا علی اصغر انقد مارو شرمنده نکنید! توفیق اصلی رو شما داشتین که همچین اسم مقدسی روتونه! :)
.gif)
ولی لایک
پاسخ: مرسی...
فامیل دارید اون جا؟
پاسخ: آره...مادربزرگ و پدربزرگ مادریم نیشابورین! :)

.gif)
nistid ?
پاسخ: هستم... :)
.gif)
نگین فردا می مونی مدرسه؟
پاسخ: نه متاسفانه! فردا میخوایم بریم نیشابور بعد از مدرسه من! :(
پاسخ: میام...
پاسخ: حمایت معنوی!
امــا من هستــم..هر وقــت خواسـتـی بگـو..
+فک نکنــم الان باشــی..من رفتـــم...
پاسخ: آره...آخه بعضی حرفا نمود آوایی ندارن...بعضی حرفا باید با نگاه ها و دست ها گفته بشن... مرسی ملیکا...

پاسخ: who dear???
پاسخ: میام...
.gif)
پاسخ: لطف دارین... :)
:|
پاسخ: هستم... چند دقیقه پیش برات نظر گذاشتم!
.gif)
پاسخ: :|

.gif)
پاسخ: والا...! :-|
موضوعات مرتبط: هر چی دلم بخواد!!! ، ،